شب پنجم ( برای یوسف)
جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۱ ب.ظ
گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها میکند خار مغیلان غم مخور
هر آدمی داستان هایی دارد که قابل نوشتن نیستند . حتی سخت به زبان می آیند ، طول میکشد محرمی برای بازگوییشان بیابی . اذیت میشوی ، شرم داری . گاهی به سرت میزند که بگویی اما ... مکث میکنی .
هر آدمی داستان هایی دارد که برای خود اوست ، خاص اوست ، تنها برای خودش قابل رویدادن بوده و نه هیچ کس دیگر . شاید قبل آن آرزوی رویدادنش را داشته ای ، شاید هرگز تصورش را نمیکردی . شاید نمیخواستی حتی نصیب دشمنت شود شاید از رویدانش همواره وجشت داشتی. به هر حال روی داده و فقط برای تو بوده است.
هر آدمی داستان هایی دارد که لب را برای تعریف کردنشان باز نمیکند ، نه که بعید است بلکه می ترسد خاص و منحصر بفرد نباشد ، شاید دیگر ارزشمند نباشد . نمیگویی تا حرمتش ریخته نشود .
نمیگویی چون واقعیت را نمیدانی اما حقیقت این است ، هر آدمی داستان هایی دارد که شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد .
نیمه شبی ناگهان به خودت میایی ، در غذاپزی قطاری کویری نشسته ای و تمام ماجرای خاص خود را برای غریبه ای گشوده ای. آن غریبه ، دیگر غریبه نیست.
- ۹۴/۰۳/۰۱