آخرین بار که آمد زمستان بود.
بدون پالتو ، با کلاهی پشمی که هر لحظه امکان داشت ذات الریه بگیرد.
دست آخر کلاهش را سمت جمعیت انداخت ، دستانش را به عصایش رسانید و مستقیم رفت ، تا در برف ها گم شد.
آخرین بار که آمد زمستان بود.
بدون پالتو ، با کلاهی پشمی که هر لحظه امکان داشت ذات الریه بگیرد.
دست آخر کلاهش را سمت جمعیت انداخت ، دستانش را به عصایش رسانید و مستقیم رفت ، تا در برف ها گم شد.
" آیا میخواهم رویاهایم را قربانی برداشت ها یا خطاهای گذشته ام بکنم یا آماده ام اشتباهات گذشته ام را رها کرده و به راهم ادامه بدهم؟"
( سوپراستار)
"من زمانی سعی میکردم ، همه چیز را تغییر دهم! اما از درخت گلابی نمیتوان انتظار میوه سیب را داشت. شما نمیتوانید سیب ها را از درخت گلابی آویزان کنید ؛ ولی این مساله کمکی به شما نمیکند . حتی اگر روی درخت گلابی تابلو بزنید که این درخت سیب است ، باز هم در فصل خودش میوه ی گلابی میدهد!
چیزیکه من یاد گرفتم این بود که کسی نمیتواند کس دیگری را تغییر دهد ، بلکه این خود انسان ها هستند که اگر بخواهند ، میتوانند در خود ، تغییر ایجاد نمایند!"
جادو - جیم ران
"دولتمند کاغذی به جوان داد و گفت:
هرچه را که از زندگی میخواهی بنویس. باید دقیق باشد"
حکایت دولت و فرزانگی - مارک فیشر
لذت سخت و هوشمندانه کار کردن را میچشیم ، متعهدانه تلاش کردن را حس میکنیم و از اینکه صبح ها برای خلق رویاهایمان از خواب برمیخیزیم به خود میبالیم.
امروز اولین روز از تقویم من است . زندگی آغاز شد!
ما با همیم ، دست هایمان را به هم داده ایم و با هم قدم برمیداریم. دست هایمان را به هم داده ایم و حلقه ای ساخته ایم. قلمروی ما به بزرگی حلقه ایست که ساخته ایم. بزرگی ما در درون ما شکل میگیرد و نمود پیدا میکند . ما بزرگ میشویم و حلقه ی قلمرومان گسترش میبابد ، ما بزرگ میشویم تا حلقه قلمرومان ،"ما"ی بیشتری را در خود جای دهد. ما بزرگ میشویم و با هم قدم برمیداریم.
If it's to be, it's up to me
اگر همه آدم ها به اندازه کافی خودخواه بودند و به اندازه کافی برای خود ارزش قایل بودند ، دنیا جای بسیار بهتری میشد
حالا که میدانی واقعا چه میخواهی حواست باشد جا نمانی! هم قطارانت دارند جا میمانند ، این بار جلو راه بیوفت تا آنها پست سرت بیایند . تو می توانی جلودار باشی ، تو باید جلودار باشی!
بیا آشتی کن ، امتحانی ، ببین چه میشود .
اینبار به او اعتماد کن ، او را چه دیدی؟ ساید کمکی رسید.
قرارمان از روز اول هم همین بود: آنچه را باور کن که به نفعت است و به آن نیاز داری.
یا اینکه نتیجه میگیری و مزدش را میگیری یا اینکه تغییری اتفاق نمی افتد که چیزی از دست نداده ای.
پس بیا و آشتی کن!