نبوغ راستین زندگی

دست نویس های رهبری با شلوار خیس

نبوغ راستین زندگی

دست نویس های رهبری با شلوار خیس

نبوغ راستین زندگی

باخ در لحظه مرگ سرگرم تصحیح آخرین قطعه موسیقی خود بود.
اما لازم نیست نابغه باشید تا بخواهید تا لحظه آخر کار کنید. هر کدام از ما ، به طریق خودمان ، و در کار خودمان میتوانیم نابغه باشیم؛ حتی اگر جامعه ما را نابغه نداند.
نبوغ یعنی به انجام رساندن آنچه از آن لذت میبرید. این نبوغ راستین زندگی است.

پیام های کوتاه
  • ۹ آذر ۹۲ , ۱۱:۲۶
    1
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۱۹
آبان

تاریخ را فاتحان جنگ ها می‌نویسند ، افسانه ها را استخوان های بیرون زده از خاک!

۱۹
آبان

به هیچ بویی حساسیت نداشت اما می دانست تغییر کرده.

دوباره روی پاهایش ایستاد، خاکستر روی پیرهنش را تکاند .در زیر خاکستر انتظار هر چیزی را داشت، حتی گنجشکی که دهانش را برای جوجه هایش پر از دانه کرده. خود را بیشتر تکاند شاید به اسارتی خاتمه دهد.

بی منظور مایوس شد..

اکنون به خرده آتشی قانع بود.خاکستر روی پیرهنش در فضا پخش شده بود،گویی می خواهد دنیا را تسخیر کندانقدر درگیر خاکستر روی پیرهنش بود که متوجه نشد کفشی به پا ندارد، شاید هم میدانست و به روی ما نمی آورد.از سکوت متعجب بود.با خود فکر کرد شاید می ترسیده. اما نترسیده بود . بیشتر وقت ها تنها ترسش دیر آمدن پستچی بود ،چند بار هم به تاریخ انقضای روی شیشه ی شیر نگاه کرده بود و متعجب شده بود.اکنون مطمئن بود نه می ترسد نه متعجب است

نفس عمیقی کشید تا دوباره شروع به دویدن کند.

همه می دانند وقتی میبارد ، تشنه ماندن کمی احمقانه است. حتی اگر مدتی به فکر بشینی دلیل قانع کننده ای نمی یابی که کسی در زیر باران تشنه باشد .

نفس عمیقی کشیده بود تا شروع به دویدن کند.اما نفس را بیرون داد و ایستاد.تازه یادش آمد که نمیداند به کدام جهت باید بدود. این بوی تند حواسش را مختل کرده بود.خوب که تمرکز کرد یادش آمد اصلا نمیداند چرا میدود. دلش میخواست خم شود تا بند کفش هایش را محکم کند اما ترسید. می دانست تغییر کرده اما نمی خواست با نبود کفش هایش مواجه شود.ترجیح داد سرش را بالا بگیرد .

-چگونه می شود اینهمه تغییر کرد؟ چشم را یکروز صبح گشود و دید همه چیز آنطور که بوده است، دیگر نیست. همه چیز با آخرین سفر، جایی در بین خطوط به جا مانده است. چگونه می شود اینهمه تغییر را پذیرفت و در عین بی خیالی، به بی خیالی سر کرد؟ چگونه می توان نخواست، نرفت و تاب آورد؟-

-:((می دانی اندیشه کلمه ی مقدسی نیست ، وجودش واسه من با نبودش واسه تو همچین فرق زیادی نمیکنه . با اینکه نمیتونم درکت کنم حتی از اینکه میتونم "اندیشه" کنم بهت فخر بفروشم اما باز بهت حسودیم میشه ...))

باد تندی خاکستر سر راهش را بلند کرد و به سمت چشم هاش راهنمایی کرد.

به خودش که آمد متوجه شد نشسته و دارد با یک سنگ کوچک حرف میزند

به هیچ بویی حساسیت نداشت اما می دانست تغییر کرده

دوباره روی پاهایش ایستاد، خاکستر روی پیرهنش را تکاند

۱۲
مهر
اولین باران پاییزی باشد
آینه ها را نشسته باشی ، خط ها را رها کنی .
قدم ها را نشماری ، بینی‌ات کیپ شود ، خنده ات بگیرد .

اولین باران پاییزی باشد 
خیابان را رها کنی ، نعش شهر را بشوری .
نفس ها را تف کنی ، حنجره ات بخارد ، خنده ات بگیرد.

اولین باران پاییزی باشد
و مطمئن باشی ، دیگر از این خبرها نخواهد بود ...
۲۴
شهریور


۱.کنت مونت کریستو : این کتاب برای مدت های زیادی تنها کتاب غیر درسی ای بود که خونوه بودم . جواب سوال بهترین کتابی که خوندی یا بدترین یا ...ترین یکی بود، همین بود.

۲، شازده کوچولو ی اگزوپری پرچم برفراشته ی جوان طغیان گر درون منه . اولین باری که سال کنکور رفتم کتابخونه شازده کوچولو رو برداشتم . دفعه های بعد هم کتابخونه رو با شازده شروع کردم . چرا باید کنکور بخونم؟

 ریچل میگفت : I dont want to be a shoe!

۳.شورشیان آرمانخواه(سقوط چپ در ایران) برای من یک کتاب تاریخی نبود ، مقتل نامه بود، سوگنامه بود مرثیه ای دردناک بود. 

۴.داستان خرس های پاندا به روایت ساکسیفونیستی که دوست دختری در فرانکفورت داشت(اینا همه اسم کتابه ها!) نوشتن درمورد تاثیر این نمایشنامه برای من فوق الاده ترسناکه، فقط بگم بدو برو بخونش

۵.فریدون سه پسد داشت عباس معروفی ، نه تنها احساسات بعد خوندن شورشیان آرمانخواه رو تازه کرد بلکه باعث شد تمامشون  به گوشه جگرم بچسبه و فراموش نشه. 

بیا مثل قدیما پاشیم بریم رویال بستنی ، معجون بزنیم ...

۶.حکایت دولت و فرزانگی اثر فاخر مارک فیشر . نویسنده کتاب دولتمندی اصیل است ، یعنی به گفته اش عمل میکند. این کتاب برای بارها خواندن ، مطالعه دقیق و به کار بستن است. بیش از ۱۰ بار خوندمش!

۷.چهار میثاق اثر دون میگویل روییز ، استاد بزرگوار علی کریمی از این کتاب نام برد ، چند روز بعد از برگشت تو کتابهای یکی از دوستان دیدمش و ازش گرفتم و هیچ وقت بهش پس ندادم. نمیدونم بدنتونذبا مورفین آشناست یا نه اما وقتی ۴میثاق رو شروع کردم مخم پاشید رو دیوار و دیگه برنگشت!

۸.جنگ نامتقارن اثر مکنزی . یک کتاب تخصصی مهصوص دوره عالی جنگ که تنها چیزی که از توش باورم شد همینه که : جنگ خیلی بده خیلی کثیفه .

۹.بزرگترین بازاریاب اثر جان میلتون فاگ . این کتابو دکتر به مرتضی داد تا بخونه ، منم رفتم خریدمش. هر وقت درباره حموم ژاپنی ، استخر سونا جکوزی دریا و به طور کلی آب تنی حرف زدم بدونید دارم به این کتاب فکر میکنم!!!

و در نهایت اسطوره کتابخانه من:

۱۰.درنگ نکن حرکت کن اثر ریچارد برانسون که معنای واقعی کلمه این مرد کسخله ! اصلا آبروی تمام کسخلای دنیا رو به تنهایی خریده. صاحب خطوط هوایی و مجموعه کمپانی های ویرجین که پولش از پارو بالا میره و کلی زن و بچه و نوه داره اما هنوز کودک درونش گنده تر از بزرگ بیرونشه. دمش گرم!

این کتاب بزرگ ترین بزرگ ترین هدیه ی تمام دوران هاست که S.M.B بزرگ در سمینارشون به من با امضا و دستنوشته بهم داد!!!

پشت کتاب ریچارد نوشته: در سرار زندگی همیشه مبارزه کرده ام...

در انتها باید از کتاب نلسون ماندلا اثر ریچارد استنگل ، کجا ممکن است پیدایش کنک هاروکی موراکامی و ۱۹۸۴ جرج ارول یاد کنم وگرنه حسابی عذاب وجدان میگیرم!

۱۸
شهریور

"یک سوال میلیون دلاری دیگر از خودتان بپرسید . با دستتان بشمرید و صادقانه به من جواب بدهید که چند نفر حاضر در حق شما فداکاری کنند؟"

-یک احمق با یک رویا-

۲۹
مرداد

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری

بر حذر باش که سر میشکند دیوارش


در زندگی درهایی هستند انگار برای بسته ماندن . رویشان یک تابلوی قرمز بزرگ نصب شده که رویش نوشته : ورود اکیدا ممنوع ! 

نکند یکی را باز کنی . بعد آن همه چیز عوض میشود ، دیگر نمی توانی آن را ببندی ، نمیتوانی بمانی ، دیگر باید بروی ، بروی تا آخر . بعد هر در ، دری دیگر  و بعد از آن دری . روی هر در تابلویی بزرگ تر و ممنوع تر . آنقدر میروی تا " ممنوع " بی معنی شود ، تا " " در بسته " بی معنی شود ...

من پشت آخرین در پشت بزرگترین و اکیدا ممنوع ترین در ایستاده ام و قصد بازگشت ندارم.

باز شو !

۲۹
مرداد

ناگهان دستی می آید ، تو را با خود بالا میبرد ، کابوس آغاز می‌شود.

ناگهان دستی می آید ، تو را به زمین میکوبد ، کابوس پایان می‌یابد .


بیایید آشتی کنیم .


نمی دانی چه شد ، ندانستی چه گذشت ، یادم نمی آید...


پ.ن:زین بعد هرشب ساعت 10 شب به وقت تهران ، 3 بعد از ظهر به وقت نیویورک در خدمتتان هستم.


۲۱
آذر

4 هفته تا خود به تغییراتتان را ببینید ،

8 هفته تا اطرافیان

 و 12 هفته تا تمام جهان.

اکنون دست نکشید.

۰۹
آذر

1

قطره تا وقتی که با دریاست، دریاست
ورنه قطره، قطره، و دریا، دریاست
۰۹
آذر

وقتی پا به سن میگذارید وارد حقیقت می شوید.